دو سالگی “هزار جلوه زندگی”
دقیقاً دو سال از روزی که اولین پست این وبلاگ را منتشر کردم میگذرد. دو سال گذشت؛ بههمین سادگی.
هم من در این دو سال خیلی عوض شدهام؛ هم انگار پستهای وبلاگ رو به سمتی رفته که پیشبینی نمیکردم. شاید اگر دو سال پیش از من کسی میپرسید که “دو سال بعد کجا و در چه وضعیتی خواهی بود؟” تنها چیزی که پیشبینی نمیکردم وضعیت الانم بود. اگر کسی میپرسید “فکر میکنی در طول دو سالِ آینده چه چیزهایی تجربه کنی و چه وقایعی اتفاق بیفتد؟” همین چیزها که تاکنون تجربه کردهام و اتفاق افتاده را گمان نمیبردم. زندگی در چنتهاش همان چیزها دارد که ما از پیشبینیشان عاجزیم.
برایم عجیب است که در طول این دو سال خیلی چیزها عوض شده و من هم عوض شدهام، اما کماکان دارم وبلاگ مینویسم. شاید اگر مشکلات وجود نداشت، دردی نبود و دغدغهها اندک بود ناخودآگاه بعد از سالها به وبلاگنویسی مجدد روی نمیآوردم. اینکه تا کی وبلاگ خواهم نوشت را نمیدانم. آرزوی خاصی هم برای ادامهی نوشتن ندارم؛ احتمالاً تا وقتی که وبلاگنویسی افیون ذهن مشوشم باشد خواهم نوشت؛ شاید هم اگر دغدغهام هم کم شد باز هم بنویسم. چه میدانم؟!
در مورد این دو سال یک چیز برایم واضح است: متاسفم از اینکه بگویم اگر به دو سال قبل برمیگشتم مسیری که تا امروز رفتم را نمیرفتم. اما خوشحالم از اینکه راهِ جبران اشتباهات، و نه زمانِ از دست رفته، شاید هنوز وجود داشته باشد. به قول یکی از ترم بالاییهایمان “خدا هست”؛ تا خدا هست_که بودنش مشروط به چیزی نیست_ امید هم هست.
فعلاً بروم. باقی نوشتنهایم بماند برای روزی که حال و حوصله و وقتش باشد؛ شاید یکی دو روز دیگر؛ شاید هم دیرتر.
توکل بر خدا.
آخرین دیدگاهها