ببین چی میخوای از زندگی
عکس از گنبد سلطانیه. اواخر فروردین 98 در روزهایی که برای سمینار IPSS به زنجان رفته بودیم.
ببین چی میخوای از جونِ این زندگی دوست من.
میخوای زندگی کنی یا ادای زندگی کردن رو دربیاری؟ میخوای با تمام وجود زندگی رو تجربه کنی یا میخوای نمایش بازی کنی؟ دوست داری تهِ تهش حس کنی که خدا ازت راضیه، خودت از خودت و تلاشت راضیای و حس کنی که زندگیت رو به بطالت نگذروندی یا دوست داری بقیه از دیدن تو با خودشون بگویند “وای! چه آدم خفنی!”، اما خودت در درون خودت بفهمی که خودت رو گول زدی و از خودت راضی نباشی؟
دوست داری عمیقاً زندگی رو تجربه کنی؟ و طعم شیرین زندگی رو در کنار تلخیهاش تجربه کنی؟ دوست داری گاهی شاد باشی و گاهی غمگین؛ گاهی مضطرب و گاهی آرام؟ یا دوست داری از تمام این تجربهها فرار کنی تا فقط در نهایتش تلخی و افسوس زندگی توی دِلِت بماسه.
چه کسی از زندگی راضیتره دوست من؟ اونی که وقتی به چشمهای یک بچهی دوسه ساله نگاه میکنه غرق مسرت میشه و سیر آفاق و انفس میکنه و خدا رو شکر میکنه که بچهای هست، چشمهایی هست در بچه و چشمهایی در خودش که به اونها نگاه کنه یا اونی که وقتی نقرهی المپیک میگیره ناراحته که چرا طلا نگرفته؟ اونی که از جاری بودن آب در زایندهرود غرق لذت میشه خوشبختتره یا اونی که به هزار نکبت و صرف کلی زمان و سرمایه گذاشتن از اعصابش خودشو به برج ایفل و برج کج پیزا و … میچسبونه تا از خودش سلفی بگیره و با هزار جور آدم شناس و ناشناس به اشتراک بگذاره؟ اونی از زندگی خوشحالتره که عشق رو با تمام سختیهاش تجربه میکنه یا اونی که از ترس سختیهای عشق همواره در ترسِ این به سر میبره که دم به تله نده.
دوست داری زندگی کنی؟ نمیگم از زندگی لزوماً لذت ببریها! دوست داری زندگی کنی و لذت و درد رو با هم تجربه کنی؟ لذت یاد گرفتن رو در کنار رنج تنهاییش تجربه کنی؟ لذت رابطه رو در کنار قهر و ناسازگاریش بچشی؟ … یا میخواهی همیشه اجتناب کنی از زندگی کردن؟ دوست داری وقتی دخترک گلفروش زیبای کنار خیابون رو میبینی هم با خودت بگی “خدایا؛ چقدر تو زیبا میآفرینی” و کمکی بهش بکنی و مثلاً به یک بستنی مهمونش کنی و پول به خیریههای حامی دخترکها و پسرکها بدی تا شاد بشی و همزمان اشک هم گوشهی چشمت جمع بشه که “خدایا نکنه این بچه به دلیل این شرایط سختش دچار آسیب بشه”؟ یا دوست داری درحالی که ذهنت درگیر آرزوهای خیالی روزهایی است که اصلاً معلوم نیست تو در اونها زنده باشی یا نه اصلاً دخترک رو نبینی یا نادیده بگیریش و از زندگی، با همهی خوبیها و بدیهاش، بیشتر فاصله بگیری؟
دیگه کمکم به جوابهایی داری میرسی محمد. خودت میدونی دوست داری از چه جنس آدمها میخوای باشی. خودت هم میدونی علیرغم این چیزی که به نظر میومد چقدر زندگی رو دوست داری؛ با همهی سختیهاش، دردها و رنجهاش و …این رو برات مینویسم که یادت نره که تو موجودی مختار هستی. ببین میخوای چه کار کنی. نگران هیچی هم نباش. فقط ببین خدا رو میخوای یا خرما رو.اگر تصمیمت به اولی شد انشاءالله خودش همهچیز بهت میده؛ هرچیز خوبی که میخواستی و هر چیز خوبی که اصلاً نمیدونی که چی هست که بخواهیش؛ از همون خزانهی “من حیث لا حیتسب”اش.
آخرین دیدگاهها